عشق و امید

سلام بر همگی ممنون از همه شما که به وبلاگ من سر میزنید این وب تمام مطالبش یه مخاطب خاص داره .

 
 

سکوت.......
ارسال شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, - 1:28


بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدر رنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی.
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری 

گاه سکــــــوت یه اعتراضه گاهی هم یه انتظار 

اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنه ...
 

نويسنده عاشق

 


چرکنویس های یه دل عاشق
ارسال شده در سه شنبه 24 مهر 1391برچسب:, - 23:45

 گاهی دلم میخواهد شب تا نزدیک سحر در خیابان قدم بزنم

خسته که شدم روی یک نیمکت بشینم

اه خنده دار است خیابانهای شهر من نیمکت ندارد

باشد کنار پنجره که مینشینم و تصور پیاده روی را میکنم

نیمکت هم برای خودم تصور میکنم

خب خسته میشوم از زندگی

از مشکلات

از آدمها

من اصولا شکوه ندارم اهل گلایه نیستم

نه این که دنیا برایم مهم نباشد

مهم است

اما ایا گریه و زاری راهی پیش برده

اما خوب میدانم همه مثل من نیستند

یکی با گریه دنیا برایش بهتر میگذرد

نمیبینمت

هر روز از پس این صفحه شیشه ای و نورانی به من سلام میدی

نمیدونم لبخند میزنی یا اشک میریزی

میگی که میخندی

خدا را شکر که تکنولوژی رو این جعبه جادو هم دوربین گذاشته هم بلندگو

جلوی خانواده ها که رویمان نمیشود حرف بزنیم

تلفن هم که گران است

اما دیگر چرا از تصویرت محرومم میکنی

تحریمه؟

دلیلت اصلا برایم محکمه پسند نیست

بذار حداقل از پس این شیشه نورانی ببینمت

تا اگر کلامی به ذهنم نرسید خیره شوم به چشمانت

و سعی کنم که رنگهایشان را بشمارم

اگر کنارم بودی تا کلام کم بیاورد

در آعوشت مینشستم

بوی تنت

رنگ پوستت

وای دنیا را باش

دیگر کلام لازم نبود نگاه هایمان حرفشان را میزدند

پس حداقل میان حرفهایمان وبکم را روشن کن تا هر جا ذهن خفه شد نگاه باشد

شاید از پس این شیشه نورانی مرا بخوانی

..

.

.

.

هزار کلام ناگفته دارم اما

اما دلم میخواهد دستت را بگیرم 

در چشمانت نگاه کنم

ارام در آغوش بگیری مرا

 

 


نويسنده عاشق

 


باورم کن
ارسال شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, - 22:15

                                          

 درست زمانی ک منتظر هیچی و هیچ کس نیستی

یکی میاد تو زندگیت

یکی که اولش مثل بقیه بود

همرنگ اونا

اما کم کم 

میبینی پررنگ تر شد

جلوش بیشتر شد

دیگه بقیه رو نمیبینی

شاید دوستای زیادی داری

اما هیچ کدوم حتی لحظه ای به خوش رنگی مخاطب خاص نمیرسه

اما....

اما یه مشکلی هست

همیشه میترسی

میترسی اون بره

بره و بمونی تو دنیای سایه ها

سایه ها و ادمای یک رنگ

اما از درون هزار رنگ

میدونی تنهایی بعد ترک شدن همیشه عمیق تره

من به عشق اعتقاد دارم

و همچنین به احساس پاکش ایمان

خدایا کمکم کن

کمکم کن کاری کنم که باور کنه تا ابد همراهش میمونم

حتی تا جهنم

خدایا نذار به تنهایی مرگبارم برگردم


 


نويسنده عاشق